کد مطلب:53264 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:239

موقعیت اجتماعی و اقتصادی مسلمانان در زمان خلفا











در زمان پیغمبر (ص) مسلمانان با لغو شدن تعصب گروهی و خانوادگی و نژادپرستی، ملهم به حس فاعل مختاری و آزادی شده بودند زیرا قرآن خطاب به پیغمبر می گوید: «بگو من هم بشری هستم مثل شما، فقط به من وحی می شود كه خدای شما خدای یكتاست.» و امام علی (ع) می فرماید: «فرمانروایی كردن من بر شما فقط تحمل مسؤولیت سنگین تری بر شانه های من است (من هم مثل شما بشری هستم).»

پیغمبر اسلام شترچران عربستان را با تلقین وحدت و تساوی حقوق طوری صاحب خوی انسانی كرد كه بعدها فرمانده ی آنها عمربن خطاب از اوّل تا آخر مسافت تا دارالسّلام را با تنها شترش پیمود، به قسمی كه خودش مسافتی را سوار بود و به نوبت، مسافت بعدی غلامش را سوار می كرد و خود پیاده می رفت.

بسیاری از این گونه مرامهای اخلاقی كه از یكتاپرستی و تساوی حقوق سرچشمه می گیرد، در زمان ابوبكر و عمر دیده می شوند. آنها این عادات را محفوظ داشته و پیروی می كردند زیرا سفارشات پیغمبر (ص) توسط مردم دهان به دهان منتقل می شد و تقوی و پاكدامنی هنوز علت اصلی برتری و بزرگی بود.

[صفحه 87]

مقارن با این زمان فتوحات اسلامی شروع به توسعه نمود و بالاخره دولت پهناور اسلام در اواخر خلافت عمر پایه گذاری شد و در نتیجه غنائم جنگی بسیار و ثروتهای هنگفتی از هر سو به مدینه وارد می شد.

عمر به اصحاب پیغمبر اجازه نمی داد تا از مركز خلافت دور شوند، از ترس این كه برای آنها امكان داشت تا ثروت اندوزی كنند و بدین وسیله به طرف بدی و شرارت كشیده شوند.

خلیفه ی اول ابوبكر در وصیتنامه اش دستور می دهد: «مواظب اصحاب پیغمبر باش تا به پول و مقام علاقه مند نگردند وگرنه منازعه و مشاجره بین آنها واقع خواهد شود و در نتیجه مردم معمولی هم به واسطه ی تعصب گروهی و طرفداری هر یك از آنها به دستجات متعددی تقسیم خواهند شد و در این صورت قدرت عمومی ضعیف می گردد.»

او همیشه اصحاب را وادار می كرد تا از وابستگیهای دنیوی اجتناب نمایند. ابوبكر به عبدالرّحمن بن عوف كه مردی ثروتمند و بانفود بود می گفت: «تو تا آن اندازه ثروت به دست آورده ای كه لباسهای ابریشمی می پوشی و بعضی از شما به خوابیدن بر روی چیزهای پشمی راضی نمی شوید.» اما به مجرد اینكه عثمان به هدف خود رسید، از این مقررات غافل شد و به واسطه ی ضعف و سستی اراده اش بسیاری از اصحاب پیغمبر ثروتمند شدند به طوری كه او خودش موقعی كه كشته شد یكصدوپنجاه هزار دینار و یك میلیون درهم علاوه بر سایر اموالش نزد صندوق دارش موجود بود.او حتی تعهدش را نسبت به شرایط پیشنهادی شورا زیر پا گذاشت و كارهایش برخلاف سنّت و طریقه ی پیغمبر و دو خلیفه ی سابق بود زیرا حكم بن عاص كه توسط پیغمبر به خارج از مدینه تبعید شده بود و دو

[صفحه 88]

خلیفه ابوبكر و عمر اجازه ی برگشت به او نداده بودند، عثمان او را به مدینه برگرداند.

دخترانش با مروان و حارث پسران حكم (همین شخص تبعیدی) ازدواج كردند و عثمان مبالغ هنگفتی از خزانه ی ملی به آنها پرداخت نمود.

ولیدبن عقبه آن مرد بدنام و تهمت زن كه توسط قرآن لعنت و نفرین شده بود، به عنوان فرماندار به كوفه فرستاده شد و كارهای زشت و رسوای او به آن درجه رسید كه نماز صبح را چهار ركعت به جای دو ركعت امامت كرد، چون مست و بی شعور بود و همچنین سایر شهرهای بزرگ به وسیله ی خویشانش كه هیچ مسلك اخلاقی نداشتند اداره می شد.[1] .

مردم از كاركنان دولتی عثمان ناخشنود بودند، زیرا آنها در مسائل دینی بی تفاوت و آنچه كه مطابق هوی و هوسشان بود بدون ترس از مركز به اجرا درمی آوردند. در نتیجه طبقه ی جدیدی از مردم ظهور كردند كه هدفشان انباشتن پول و ثروت بود كه طبیعتاً ایجاب می كرد تا به فقرا و ضعفا ستم كنند.

تجاوز به حقوق دیگران و عزل و نصب فرمانداران برحسب مطامع و آرزوها و عكس العمل سخت و شدید در مقابل شاكیان و انتقادكنندگان از مردم صلح جو و خیرخواه عادت فرمانداران شده بود.

از طرف دیگر رفتار خصمانه عثمان درباره ی بعضی از اصحاب پیغمبر مثل ابوذر غفاری و عماربن یاسر و عبدالله بن مسعود موجی از تعصب و خشم میان مسلمانان برپا كرده بود.

[صفحه 89]

ابوذر غفاری سومین یا چهارمین شخص بود كه اسلام را قبول كرد و سپس بت پرستان قریش انواع شكنجه و آزار را بر او تحمیل نمودند ولیكن او در ایمان به خدا باقی ماند. پیغمبر اكرم فرموده است: «میان تمام مردم، ابوذر مثل مسیح پسر مریم، در مخالفت با هوی و هوس و پاكدامنی می باشد.» و همچنین از پیغمبر شنیده كه می فرمود: «هیچ كس زیر آسمان راستگوتر از ابوذر وجود ندارد.»

او مدینه را به قصد شام ترك نمود، جایی كه معاویه پسر ابوسفیان از زمان خلیفه ی دوم عمر فرمانروایی می كرد. معاویه مردی بود كه در مدت بیست سال حكمرانی، صاحب قدرت شده بود و در اثنای حكومت عثمان می كوشید تا پایه های خلافت را هر طور كه شده بر خودش استوار سازد. در صورتی كه او هرگز در زمان عمر فكر آن هم نمی كرد. او دارای هوش خداداد بود و خوب می دانست چگونه آنها كه مخالف منظور او هستند خاموش سازد.

او همچنان برای مردم دنیادوست سر كیسه را شل می كرد تا نظر آنها را برای تشریك مساعی جلب نماید. ابوذر طرفدار خلافت امام علی (ع) بود و مردم را با فضائل و بزرگی خاندان پیغمبر آشنا می ساخت و آنها را بدین وسیله به راه راست هدایت می كرد. او از معاویه و عثمان آشكارا انتقاد و جمع آوری پول و سایر فعالیتهای غلط آنها را متذكر می شد.

او نمی توانست حرف نزند و كلمات انتقادآمیزش بر علیه تبعیضات بی جهت و بی عدالتی، فقرا را جرأت داد تا حقوق از دست رفته ی خود را درخواست نمایند. معاویه می دانست كه اگر به ابوذر فرصت دهد اساس حكومتش از هم خواهد پاشید. او بر آن شد تا این مشكل را با ارسال یك كیسه پر از سكه ی طلا از میان بردارد.

[صفحه 90]

ابوذر این مرد آزاده و بخشنده سكه ها را كلاً بین محتاجان و فقرا تقسیم نمود. در صورتی كه او خودش بسیار نیازمند بود. (به تبعیت از حضرت امام علی كه مزارع آباد به دست خود را می فروخت و پول آن را در مسجد مدینه بین فقرا تقسیم می كرد و گاهی اتفاق می افتاد، وقتی كه به خانه می رفت خانواده اش چند روز بوده كه بدون خوراك كافی صبر كرده بودند.)

بالاخره معاویه خطاهای ابوذر را به عثمان گزارش داد و اجازه گرفت تا ابوذر را به وسیله ی یك شتر بدون جهاز با یك غلام كج خلق و تندمزاج به سوی مدینه روانه سازد. وقتی او به مدینه رسید ران پایش عمیقاً زخم برداشته و صدمه دیده بود.

در مدینه هم ابوذر همچنان نسبت به رفتار عثمان به تندی و درشتی صحبت می كرد. عثمان كه نمی توانست انتقاد را تحمل كند این مرد سالخورده گرامی را به سرزمین خشك و بی آب و علفی به نام ربذه، آنجا كه مسقطالرأس خودش بود، تبعید كرد.

او سرانجام بعد از تحمل رنجهای بسیار در آن سرزمین دور از آبادی وفات كرد. ضمناً دو نفر دیگر از اصحاب بلندپایه پیغمبر (ص) توسط غلامان عثمان به علت اعتراضات آنها از طرز رفتار بد او به سختی ضربت دیدند. مردم شهرهای بزرگ كوفه و بصره و مصر در مدینه جمع شدند تا از دست متخلّفین دادخواهی كنند.

هدف آنها فقط اصلاح و بهبودسازی امور بود، اما متأسفانه نتیجه ی آن به كشتار و خونریزی انجامید. هر آینه شكایت آنها شنیده می شد، چنین حوادث غیرمنتظره اتفاق نمی افتاد. آنها از عثمان طی نامه ای درخواست كرده بودند كه بعضی از صاحب منصبان را عوض كند و نامه به عمار یاسر از اصحاب بلندمرتبه ی پیغمبر دادند تا حقیقت امر را به اطّلاع

[صفحه 91]

خلیفه برساند.

او وقتی عثمان را در مدخل خانه اش دید، نامه را به او تسلیم كرد. او در ابتدا جواب تندی دریافت و سپس با بی رحمی تمام مورد شتم و ضرب غلامان عثمان قرار گرفت به طوری كه دچار فتق گردید.

[صفحه 92]


صفحه 87، 88، 89، 90، 91، 92.








    1. مسعودی، مورخ بزرگ اسلام، در كتاب مروج الذهب، جلد اول، صفحه ی 435. این دانشمند مورد تأیید هر دو فرقه ی شیعه و سنی می باشد.